عشق سید علی
عشق سید علی...حجاب اسلامی...


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 اسفند 1394برچسب:, :: 18:18 :: توسط : رویا

روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم.

 مدتها بود می خواستم برای سیاحت از مکانهای دیدنی به سفر بروم. دررستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم.

فیله ماهی آزاد با کره، سالاد و آب پرتقال سفارش دادم. در انتهای لیست نوشته شده بود: غذای رژیمی می خورید؟ ... نه

نوت بوکم را باز کردم که صدایی از پشت سر مرا متوجه خود کرد:

- عمو... میشه کمی پول به من بدی؟

- فقط اونقدری که بتونم نون بخرم

- نه کوچولو، پول زیادی همراهم نیست.

- باشه برات می خرم

صندوق پست الکترونیکی من پُر از ایمیل بود. از خواندن شعرها، پیامهای زیبا و همچنین جوک های خنده دار به کلی از خود بی خود شده بودم.

صدای موسیقی یادآور روزهای خوشی بود که در لندن سپری کرده بودم.

عمو .... میشه بگی کره و پنیر هم بیارن؟

آه یادم افتاد که اون کوچولو پیش من نشسته.

- باشه ولی اجازه بده بعد به کارم برسم. من خیلی گرفتارم. خُب؟

غذای من رسید. غذای پسرک را سفارش دادم.

گارسون پرسید که اگر او مزاحم است ، بیرونش کند. وجدانم مرا منع می کرد. گفتم نه مشکلی نیست.بذار بمونه. برایش نان و یک غذای خوش مزه بیارید.

آنوقت پسرک روبروی من نشست.

- عمو ... چیکار می کنی؟

- ایمیل هام رو می خونم.

- ایمیل چیه؟

- پیام های الکترونیکی که مردم از طریق اینترنت می فرستن.

متوجه شدم که چیزی نفهمیده. برای اینکه دوباره سئوالی نپرسد گفتم:

- اون فقط یک نامه است که با اینترنت فرستاده شده

- عمو ... تو اینترنت داری؟

- بله در دنیای امروز خیلی ضروریه

- اینترنت چیه عمو؟

- اینترنت جائیه که با کامپیوترمیشه خیلی چیزها رو دید و شنید. اخبار،موسیقی، ملاقات با مردم، خواندن و نوشتن، رویاها، کار و یادگیری. همه این ها وجود دارن ولی در یک دنیای مجازی.

- مجازی یعنی چی عمو؟

تصمیم گرفتم جوابی ساده و خالی از ابهام بدهم تا بتوانم غذایم را با آسایش بخورم.

- دنیای مجازی جائیه که در اون نمیشه چیزی رو لمس کرد. ولی هر چی که دوست داریم اونجا هست. رویاهامون رو اونجا ساختیم و شکل دنیا رواونطوری که دوست داریم عوض کردیم.

- چه عالی. دوستش دارم.

- کوچولو فهمیدی مجازی چیه؟

- آره عمو. من توی همین دنیای مجازی زندگی می کنم.

- مگه تو کامپیوتر داری؟

- مادرم تمام روز از خونه بیرونه. دیر برمی گرده و اغلب اونو نمی بینیم.

- نه ولی دنیای منم مثل اونه ... مجازی.

- وقتی برادر کوچیکم از گرسنگی گریه می کنه، با هم آب رو به جای سوپ می خوریم

- خواهر بزرگترم هر روز میره بیرون. میگن تن فروشی میکنه اما من نمیفهمم چون وقتی برمی گرده می بینم که هنوزم هم بدن داره.

- و من همیشه پیش خودم همه خانواده رو توی خونه دور هم تصور می کنم.یه عالمه غذا، یه عالمه اسباب بازی و من به مدرسه میرم تا یه روز دکتربزرگی بشم.پدرم سالهاست که زندانه...مگه مجازی همین نیست عمو؟

قبل از آنکه اشکهایم روی صفحه کلید بچکد، نوت بوکم را بستم.

صبر کردم تا بچه غذایش را که حریصانه می بلعید، تمام کند. پول غذا را پرداختم. من آن روز یکی از زیباترین و خالصانه ترین لبخندهای زندگیم راهمراه با این جمله پاداش گرفتم:

- ممنونم عمو، تو معلم خوبی هستی.

آنجا، در آن لحظه، من بزرگترین آزمون بی خردی مجازی را گذراندم...


سخن روز :  ما هرروز را در حالی سپری می کنیم که از درک محاصره شدن وقایع بی رحم زندگی توسط حقیقت ها ، عاجزیم...

 

 

 

 

 

منبع: http://www.story-short.blogfa.com


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 22 بهمن 1394برچسب:, :: 17:15 :: توسط : رویا

 

مونا دختر 20ساله ای است که از خاطرات خود برای فاطمه میگوید و می خواهد خوانندگان وبلاگش هم این داستانو بخوانند

 

در ادامه....



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 26 مرداد 1394برچسب:, :: 23:59 :: توسط : رویا

⛔هر روز شالهایتان عقب ‌تر

⛔مانتوهایتان چسبان ‌تر

⛔ ساپورتتان تنگ‌ تر

⛔رژ لبتان پررنگ‌تر میشود

 

❓بنده‌ی کدام خداییید؟

❓دل چند نفر را لرزانده‌اید؟

❓کدام مرد را از همسر خود دلسرد کرده‌اید؟

❓چند پسربچه را به سمت پنهانی دیدن عکس و فیلم مستهجن سوق داده‌اید؟

❓چند جوان را به سمت خودارضایی و زنا سوق داده اید؟

❓اشک چند پدر و مادر و همسر شهید را درآوردید؟

❓چند دختر بچه را تشویق کرده‌اید که بعدها بی حجابی را انتخاب کند؟

❓چند زن را به فکرانداخته‌اید که از قافله مد عقب نمانند؟

❓آه حسرت چند کارگر دور از خانواده را بلند کرده‌اید؟

❓ نگاه‌های یواشکی چند مردی که همسرش دارد کنارش راه میرود، به تیپ و هیکلت افتاد؟

 

 

 

 بازهم میگویی، دلم پاک است!

چادری ها بروند خودشان را اصلاح کنند؟

بازهم میگویی، مردها چشمشان را ببندندنگاه نکنند؟

 

 

جامعه چاردیواری اختیاری تو نیست

من اگر گوشه ای از این کشتی را سوراخ کنم، همه غرق میشوند.

میتوانم گاز سمی اسپری کنم و

بعد بگویم،شما نفس نکشید؟

 

 

چرا انقدر در حق خودت و دیگران ظلم میکنی؟

مشکل شما این است که اصلا نمیدانید برای چه به دنیا آمده اید

 

 

استاد پناهیان

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 17 مرداد 1394برچسب:, :: 18:5 :: توسط : رویا

مهریه قطام خون علی بود...

دلبری کرد ...

و ابن ملجم، قاری قرآن زمان، شد قاتل علی...

آری خواهرم رفتار تو، حجاب تو، حیای تو شمشیر است...

یا زینب وار، فریادی حیدری سر میدهی، و نامردان را به سکوت وادار میکنی، و چشم بستن از خودت...

یا تیغی میشوی بر فرق سر امام زمانت...

مهریه تو چیست...؟؟


ارسال شده در تاریخ : شنبه 17 مرداد 1394برچسب:, :: 18:0 :: توسط : رویا

شهدا افتادند تا ما بلندتر بایستیم
پس بنگر
که کجا ایستاده ای
ای رفیق...


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 15 مرداد 1394برچسب:, :: 20:40 :: توسط : رویا

 

آقاجانم

امام زمانم

بیــــــــــــــــــــــا

بیــــــــا ای پسر فاطمه

بیــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

بیـــا که رهبرم تنهاست مهدی جان (عج)


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 15 مرداد 1394برچسب:, :: 20:36 :: توسط : رویا

 


آن قدر در می زنم این خانه را

تا ببینم روی صاحب خانه را


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 15 مرداد 1394برچسب:, :: 20:33 :: توسط : رویا

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عشق سید علی و آدرس eshgamseyed.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: